نامت
بوسهی
_محال_
بر چشمهایم
نبودنت به جان من رفتهست
همچو نخی درسوزنی
دیروز این آهنگ بدجوری بهم فاز داد
یه دروغ قشنگه چشات
تو بگو چی بگم به چشات
چجوری پامو پس بکشم
مگه میشه نفس بکشم
چرا رنگ غروبه چشات
چقدر اینجوری خوبه چشات
تب زلزله تو تنمه
چشات انگاری عاشقمه
امروز رفتم تو ضرر
بد
خدایا به خیر بگذرون
کلی کار دارم امروز و فردا
بعدش بشینم به ضررهام رسیدگی کنم
امروز که هیچی
فردا مواظبشون باش خدا
خیلی درگیرم
دنبال دو تا کتابم
خواندن آدمها
نه ، روانشناسی اعتراض
یادم نره
بخرم یا بیابم
حالا گو اینکه شاید نخوانم
عروسک جان خوب شو
جان مادرت
خدایا ما چقد غریبیم و تو دلت برایمان می سوزد حتما
شب از نیمه گذشته و افسانه خانم هم از ونکوور کانادا
پیام داده تو تل گرام
که خبری ازت نیست
از دل برود هر آنکه ده سال هیچ خبری ازت نبود
شب خوش
ریسک امروزم تو بازار جواب داد و خدا رو شکر 700 چوخ سود کردم
کارمم امروز تحویل دادم و احتمالا تا فردا سئوالا از گزارش شروعع میشه
همه چی خوبه
همه چی آرومه
خدا کنه دو سه روز تو سود بمونم از ضرر در بیام