سوته دلان

سوته دلان

گنجشک ها ورود تو را جار می زنند
سوته دلان

سوته دلان

گنجشک ها ورود تو را جار می زنند

کشف تقدیر قمارباز

ناگاه:
من، در تو، ماجرای به قطب رفتن، در تو، کشف تقدیر قمارباز را
در تو، فاصله را
من، در تو،
ناممکنی ها را دوست دارم
غوطه ور شدن در چشمان ات چون جنگلی غوطه ور در نور
و خیس از عرق و خون، گرسنه و خشمگین
با اشتهای صیادی، گوشت تن ات را به دندان کشیدن
من، در تو، ناممکنی ها را دوست دارم
اما، ناامیدی ها را

هرگز...!


پی اس:

بورس بی رمقه

مثه آفتاب امروز

مثه چشم های من

بعد از تو ...پی اس 2:

به پست 6 شهریور رفتم از سه سهمی که خریدم لابسا 40 درصد رفته بالاامروز فروختم

لکن شنبه هم مثبته فک کنم

لکن نچلاندیمش

گوهران هم داره استارت میزنه

لکن سکرما کی بپره معلوم نیست ولی به قول دوستان ترک عزیزم آممااااااااااااا ها

شکرت خدا پاییز عزیز هم داره میاد

بوی ماه مهرو تولد عزیزترین ها













گوهران سهمی ارزنده که قیمتش مفت شده و به قیمت روز عرضه رسیده

گوهران و وهور یک مادر دارند

اما مثه همه مادرها ته دلشان بچه ته تغاری را بیشتر دوست دارند یا دوستتر دارند

اینجا گوهران شده بچه سرراهی

لکن خریدش مثه این است که بدون صف و نا محدود به قیمت عرضه اولیه ازین سهم بخرید

3 تا تک تومنی ازقیمت دوماه پیشش بیشتر است

و در 6 ماه بیش از 40 تومن سود ساخته و حسابرس هم گزارش مطلوب مقبول داده

یعنی پی بر ای کمتر از 3

یاعلی

گفتنی ها را گفتم و این به یادگار بماند

هربار به تو فکر می کنم یکی از دکمه هایم شل می شود

هربار به تو فکر می کنم

 

یکی از دکمه هایم شل می شود

 

دوستت دارم

 

با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند


چشمان الزا لویی آراگون، 1942

(1)

چشمان تو آنچنان ژرفند که به گاه خم شدن برای نوشیدن از آنها

تمامی خورشیدها را دیدم که خود را در آنها می نگرند

همه نا امیدان، برای مردن، خود را به درون آنها پرتاب کرده اند

چشمهای تو آنقدر ژرفند که همه رویاهایم را در آنها گم می کنم

(2)

بادها به عبث در کمین اندوه های لاجوردی اند

اما چشمان تو از آنها روشن ترند، آنگاه که اشکی در آن می درخشد

چشمانت آسمانِ پس از باران را به رشک وا می دارد

هیچ شیشه ای آبی تر از زمانی  نیست که شکسته می شود

(3)

چشمهای تو در تیره بختی، دریچه ای مضاعف می گشاید

که از آنجا معجزه پادشاهان تکرار می شود

با هر تپش قلب، این سه نفر به گردش در می آیند

ردای مریم در طویله آویخته است

(4)

کودکی که مسحور تصاویر زیباست

کمتر شگفت زده می شود

زمانی که تو چشمهای پر عظمت خویش را می گشایی، نمی دانم راست یا دروغ

گویی رگبار باران، گلهای وحشی را می گشاید

(5)

در شبی زیبا جهان با انفجاری در هم شکست

بر بالای صخره هایی مرجانی که کشتیْ غرق شدگان آتش می افروزند

من بر فراز دریا می دیدم که می درخشند

چشمان الزا، چشمان الزا، چشمان الزا...

 * * *

پی نوشت:

*  این بند و چهار بند دیگر از این شعر را ژان فرا حذف کرده است. برای آنکه آنچه ترجمه کرده ام دقیقاً همان باشد که ژان فرا خوانده است، این بندها را در ترجمه شعر نیاورده ام. حذف این بندها آسیب معنایی به شعر وارد نمی کند.

** ذکر این نکته ضروری است که آراگون ناسیونالیست نبود. برای او، فرانسه مظهر همه آن چیزی است که فاشیسم از مردم گرفته بود.

*** متن شعر و آهنگ آن با صدای ژان فرا از اینجا قابل دسترسی است.



امان از دست مولوی

 هر که بگویَدَت زِ مه اَبر چگونه وا شود


 باز گُشا گِره گِره بندِ قَبا که همچُنین

 

یعنی دمت گرم مولوی