سوته دلان

سوته دلان

گنجشک ها ورود تو را جار می زنند
سوته دلان

سوته دلان

گنجشک ها ورود تو را جار می زنند

چشمان الزا لویی آراگون، 1942

(1)

چشمان تو آنچنان ژرفند که به گاه خم شدن برای نوشیدن از آنها

تمامی خورشیدها را دیدم که خود را در آنها می نگرند

همه نا امیدان، برای مردن، خود را به درون آنها پرتاب کرده اند

چشمهای تو آنقدر ژرفند که همه رویاهایم را در آنها گم می کنم

(2)

بادها به عبث در کمین اندوه های لاجوردی اند

اما چشمان تو از آنها روشن ترند، آنگاه که اشکی در آن می درخشد

چشمانت آسمانِ پس از باران را به رشک وا می دارد

هیچ شیشه ای آبی تر از زمانی  نیست که شکسته می شود

(3)

چشمهای تو در تیره بختی، دریچه ای مضاعف می گشاید

که از آنجا معجزه پادشاهان تکرار می شود

با هر تپش قلب، این سه نفر به گردش در می آیند

ردای مریم در طویله آویخته است

(4)

کودکی که مسحور تصاویر زیباست

کمتر شگفت زده می شود

زمانی که تو چشمهای پر عظمت خویش را می گشایی، نمی دانم راست یا دروغ

گویی رگبار باران، گلهای وحشی را می گشاید

(5)

در شبی زیبا جهان با انفجاری در هم شکست

بر بالای صخره هایی مرجانی که کشتیْ غرق شدگان آتش می افروزند

من بر فراز دریا می دیدم که می درخشند

چشمان الزا، چشمان الزا، چشمان الزا...

 * * *

پی نوشت:

*  این بند و چهار بند دیگر از این شعر را ژان فرا حذف کرده است. برای آنکه آنچه ترجمه کرده ام دقیقاً همان باشد که ژان فرا خوانده است، این بندها را در ترجمه شعر نیاورده ام. حذف این بندها آسیب معنایی به شعر وارد نمی کند.

** ذکر این نکته ضروری است که آراگون ناسیونالیست نبود. برای او، فرانسه مظهر همه آن چیزی است که فاشیسم از مردم گرفته بود.

*** متن شعر و آهنگ آن با صدای ژان فرا از اینجا قابل دسترسی است.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.